سمپاتی بی خطر



اکنون دیگر تعطیلات سال نو میلادی به پایان رسیده و کارکنان دولتی و غیر دولتی کشورهایی که در این مناسبت به تعطیلات می روند به محل کار خود باز گشته اند. کارکنان جشنواره بین المللی فیلم برلین (برلیناله) از جمله آنها هستند. این جشنواره اولین جشنواره­ی مهم سینمایی سال میلادی است و هئیت­های انتخاب فیلم از نخستین روزهای پس از تعطیلات کار بازبینی نهایی فیلمهای ارسال شده به این جشنواره را آغاز می کنند. فیلمهای ایرانی پای ثابت در این جشنواره بوده و هر سال چند فیلم از ایران در آن به نمایش در می آید.

در ده سال گذشته همه ساله خانم آنکه­لوکه کارشناس سینمای ایران در برلیناله یکی دو ماه مانده به پایان سال میلادی سفری یک هفته ای به ایران داشته است. جز سال جاری که به دلایلی از جمله بیماری نتوانستم همراهشان باشم همه این سالها به عنوان مترجم و همچنین هماهنگ کننده برنامه­هایشان در کنار ایشان بوده­ام. شناخت من از سینمای ایران قبل از آن محدود بود به چند ستاره مورد علاقه و فیلمهایی که هر یک را به مناسبتی دیده بودم تا اینکه طی این ده سال با بسیاری از عوامل اصلی سینمای ایران آشنا شدم و در این فرصت استثنایی غول­های سینمای ایران را از نزدیک ملاقات کردم. افتخار دیدار با زنده­یاد کیارستمی, زنده­یاد شکیبایی, انتظامی, کیمیایی, مهرجویی, پناهی, فرهادی, پرستویی, معتمد آریا و بسیاری دیگر را از جمله دارایی های ارزنده خود در زندگی می دانم.  

اگر چه بسیاری از فیلمهای ایرانی قبل از آمدن نماینده جشنواره به ایران از طریق پست به جشنوار فرستاده می شوند ولی با آمدن ایشان عملا" یک تا دو ماه مهلت ارسال فیلم به جشنواره تمدید شده و شرکت کنندگان از پرداخت هزینه های پست خارجه و ثبت نام در جشنواره بی­نیاز می شوند و به علاوه با توجه به شلوغی کار پست در پایان سال فرستادن فیلم همراه ایشان احتمال گم شدن محموله را نیز به صفر می رساند. نکته مهم دیگر حضور ایشان کمک میکند تا صاحبان فیلمها در باره اینکه فیلمشان در کدام بخش از جشنواره گنجانده شود نیز بهتر تصمیم بگیرند.

در این سفرها به روال معمول ابتدا در اولین فرصت با مقامات رسمی سینمای ایران ملاقات کرده سپس با سایر مجموعه­­های سینمایی کشورمان همچون کانون پرورش فکری, حوزه هنری, سینمای تجربی و سینماگران مستقل دیدار و تا جایی که وقت اجازه می دهد تولیدات تازه سینمای ایران که برای فجر آماده می شوند را دیده و بقیه را هم با خود می برد تا به قول خودش "سر حوصله" در کشورش ببیند. توضیح اینکه جشنواره برلین تقریبا" همزمان با جشنواره فیلم فجر برگزار می شود.

در این سالها فیلمهای  ایرانی زیادی در برلیناله به نمایش درآمد­ه­اند و اولین جایزه اصلی که ایران به خود اختصاص داد و من از نزدیک در جریان آن بودم جایزه خرس نقره‌ای رضا ناجی به عنوان بهترین بازیگر مرد در فیلم آواز گنجشکهای مجید مجیدی در سال 2008 بود. در سال  2009  فیلم درباره الی موفق به دریافت خرس نقره ای دیگری از این جشنواره شد.  تا اینکه بالاخره ایرانیان با دورخیزی که شروع آن به نیم قرن پیش باز­ می­گشت توانستند در نهایت سال 2011 طلسم خرس طلایی را با فیلم جدایی نادر از سیمین شکسته خرس طلایی برلین را برای اولین بار به کشورشان ببرند. بعد هم با دریافت اسکار پرآوازه­ترین جایزه سینمایی جهان در کارنامه سینمای ایران درخشید. حضور کماکان پر رنگ سینمای ایران ادامه یافت و در سال 2015 تاکسی پناهی یک بار دیگر خرس طلایی را به ایران رساند.

به جز پرده و تاکسی که تا زمان اعلان برنامه برلیناله از وجود آنها بی­اطلاع بودم خود را ولو اندک به نوعی در کسب این افتخارات سهیم می دانستم و حالا دیگر عضوی از خانواده سینمای پرافتخار ایران به شمار می آمدم. به اخبار و رویدادهایی که در مجامع و محافل رسمی و غیر رسمی سینمایی ایران می گذشت توجه بیشتری نشان می دادم. پوستر و بیلبوردهای سینمایی را کلمه به کلمه می خواندم و تماشای تیتراژ پایانی فیلمها برایم از خود فیلمها دیدنی تر بود چون بسیاری از عوامل تولید آن را می شناختم. نزدیکی به آنچه که در سینمای ایران رخ می داد هیجان انگیز و لذت بخش بود, اما این نزدیکی سویه تاریکی نیز داشت و آن دیدن سایه دیو سیاه حسادت بر روابط برخی از سینماگران کشورمان بود.

اگر چه از سالها پیش به این احساس در بین برخی از دست اندرکاران سینما پی برده بودم ولی پس از خرس طلایی و اسکار فرهادی این کژاندیشی وارد کارزار تازه­ای شد و آن به کارگرفتن همه ابزار موجود از جمله دو بازوی پر توان هنر و ت برای تخریب و کم جلوه دادن این دستآوردهای بزرگ ملی بود. اغلب مخالفان برندگان جوایز بین المللی سینماگرانی هستند که کارنامه های موفقی ندارند و تنها توانسته­اند به حیات­خلوت تصمیم­گیران سینمایی نفوذ کرده در لوای دغدغه های ارزشی دست به بازی خطرناکی بزنند و آن تخریب رقبای صنفی خود با ابزارهای ی است. برای مثال این افراد کوشیدند با بهره­گیری از رسانه های پر مخاطب در قالب نقدهای فنی و هنری سیاه نمایی جدایی نادر از سیمین را کارشناسانه توضیح دهند و در این کار آنقدر پیش رفتند که بسیاری از آنان که صادقانه فقط دغدغه خاطرشان پیشگیری هر نوع تهدید فرهنگی بود نیز این ادعا را باور کردند.

حال آنکه به گمان من اگر بخواهیم مصالح کشور و نظام را بدون باند بازی و بدور از فضای مسموم خودی و غیر خودی نظر بگیریم نباید به آدرس غلط برویم. به طور مثال با نگاهی دوباره و البته منصفانه به همین فیلم جدایی فرهادی و مقایسه آن با بادیگارد حاتمی­کیا به عنوان کاری برجسته از جناحی که خود را معیار سنجش ارزشها می داند, خواهیم دید جدای نادر از سیمین تصویر بسیار مثبت و امیدوار کننده تری از کشورمان به بیننده ایرانی و خارجی خود ارایه می کند تا بادیگارد.

سیمین فرهادی زنی از ایران, زنی از خاورمیانه در تمام ابعاد زندگی جایگاهی کاملا" مساوی حتی در برابر قانون اسلامی (که دنیای غرب و شرق برداشت کاملا" متفاوتی نسبت به آن دارد) با همسرش دارد. فارغ از زن یا مرد بودن با زندگی سختی دست و پنجه نرم می کند و در نهایت اوست که برای خود تصمیم می گیرد. حیدر حاتمی­کیا اما چه می خواهد بگوید؟ حیدر یونی را به چالش می کشد که بدون تردید محصول حکومت جمهوری اسلامی هستند. او بسان نمونه شاهدی  در تونل زمان حرکت می کند و یون کشورمان را که قرار است تشان عین دیانتشان باشد را در حدی نمی بیند که حفاظت جانشان را بر عهده بگیرد. آنها را در درجه ای از فروپاشی اخلاق می بیند که دیگر جانشان ارزش محافظت ندارد.

بیننده فرهادی می تواند فرض کند در کنار خانواده مشکل داری چون نادر و سیمین در یک جامعه 80 میلیونی چه بسیار خانوده هایی می توانند باشند و چه بسا هستند که کما بیش حال و روز بهتری دارند. اما حاتمی­کیا با قهرمان ارزشی اش چه می کند؟ او را می کشد. می خواهد بگوید فردی چون او جایی برای زندگی در نظام کنونی نمی تواند داشته باشد. تازه دست آخر هم در نگاهی به گیشه خود او هم نمی تواند به تم اصلی فیلمش وفادار بماند و دلش نمی آید نام "محافظ" بر فیلم خود بگذارد مبادا کمتر بفروشد و او نیز حیدر را در نهایت بادیگارد معرفی می کند و به گمان من این برای انقلابی های دلسوخته­ای که هنوز باورش دارند می تواند تف سر بالا تلقی شود.

تخریب رقبا مرز نمی شناسد و مثل فیلمهای بزن بزن, خانم آنکه نیز در این گیر و دار در امان نمانده زمزمه­هایی به گوش رسید که ایشان در معرفی فیلمهای ایرانی گزینشی عمل می کند. حتی یکی از فیلمسازان جوان گلایه­مند است که چرا طی چهار سال هیچک از چهار فیلم ارسالی اش به برلین انتخاب نشده­ است. البته برایش توضیح می­دهم که هر سال 10000 فیلم به برلیناله فرستاده می شود آیا به لحاظ آماری جای تعجب است که بین 40000 فیلم هیچیک از چهار فیلم او انتخاب نشده باشد؟  

تهیه کننده جوان دیگری با دلسردی می گوید فکر می کند به دلیل حضور تاکسی به فیلم او توجه کافی نشده است! البته که درست می گوید. ولی از خود نمی پرسید که اگر تاکسی انتخاب نمی شد به چه دلیل باید گزینه بعدی فیلم او باشد؟ فیلمی که بعد از آن هم در هیچ از رویداد سینمایی داخلی یا خارجی نامی از آن شنیده نشده است.

این زمزمه ها در دو مورد تبدیل به تهدید شده که گزینشی بودن رفتار خانم آنکه را به اطلاع مسولین برلیناله خواهند رساند. که بعدها هم شنیدم که چنین هم کرده اند. این در صورتی است که هر که نداند مدیر یا مدیران برلیناله خوب می دانند که گزینش نهایی در برلین اتفاق می­افتد و نه تهران و البته که برای برلین­نشینان نام پناهی یکی از فاکتورهای اصلی  انتخاب است. نامی جنجالی که افراد بسیاری را به گیشه می آورد و متاسفانه تا زمانی که مدیران دولتی سینمای ما بدون دردسر با درآمدهای نفتی حوزه کاری خود را مدیریت می کنند اهمیت گیشه را همانند مدیران جشنواره های غربی از جمله برلیناله به درستی در نمی یابند. در آخر هم در رسانه ها آمد که فیلمهای همراه خانم آنکه در فرودگاه توقیف شد و بدین ترتیب احتمال می رود فیلمهای ایرانی در برلیناله 2017 حضور کم رنگتری داشته باشند.

 

به هر روی برلیناله 2017 چه فیلمهای ایرانی را دریافت کرده باشد یا خیر امسال نیز همچون 66 سال گذشته به حیات خود ادامه خواهد داد و می ماند یک تصمیم برای مسولین متعهد کشورمان که با اتکاء به پشتوانه مستحکم مردمی با آسودگی خاطر به هنرمندان با استعداد کشور خود اعتماد کرده و بپذیرند هنرمندان نیز برای بیان احساسات و عمل به مسولیتهای خود زبان یکسانی ندارند.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

pcrayanehk sabarayanehs marketcenter امروز هوای آسمان و دلم، هر دو، برفی و گرفته ست تکلیف روز دو شنبه دانلود تیوب <<دانلود فیلم و بازی>> pikasotarhis دهلرانی nasim95 wordpress1